آثار منفي تبهکاري ( بي تقوايي ) در دنيا از منظر قرآن کريم
قرآن کريم آشکارا به آثار سوء فساد و تبهکاري و انحراف از راه راست اشاره کرده و مي فرمايد:
( وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى ): (1) اما هر آن کس که بخل ورزد و بي نيازي جويد. و کار خير را تأييد نمي کند. پس کار او را به سختي دشواري درآورديم.
اين آيه شريف نشان مي دهد که انسان تکذيب کننده و غير متقي، در زندگي دنيوي خود نيز با دشواري ها و تنگناهاي مختلف رو به رو مي شود؛ اما علت آن را نمي فهمد.
بر اين اساس، دلايل ديگري مي خوانيم:
( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِيراً * قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ کَذلِکَ الْيَوْمَ تُنْسَى * وَ کَذلِکَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى): (2) هر آن کس که از ياد من روي گردان شود، پس زندگي اش با تنگنا و دشواري همراه خواهد بود و در قيامت او را نابينا محشور مي کنيم. و [ در اعتراض به پروردگار ] گويد خدايا! چرا مرا کور محشور کردي، حال آنکه من [ در دنيا ] بينا بودم؟ [ خداوند ] مي فرمايد: همچنان که نشانه هاي من به تو رسيد و تو آن را فراموش کردي امروز هم فراموش مي شوي. ما کساني را که اسراف و زياده جويي پيشه کنند، به نشانه هاي پروردگار ايمان نياورند، اين گونه جزا مي دهيم و عذاب آخرت [ از اين هم ] سخت تر و پايدارتر است.
راغب اصفهاني در مفردات مي گويد:
عيش زندگي ويژه ي حيوانات است و حيات اعم از عيش است: زيرا حيات به زندگي جانداران و خداوند و ملائکه نيز گفته مي شود. معيشت نيز از ريشه عيش است. در قرآن کريم مي خوانيم: ( نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ): (3) ما در زندگي دنيا، معاش را ميان آنان تقسيم کرديم. و يا ( وَ جَعَلْنَا لَکُمْ فِيهَا مَعَايِشَ ): (4) و در روي زمين براي شما معيشت و زندگاني فراهم آورديم و درباره بهشتيان فرموده است ( فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ): (5) پس او [ در بهشت ] در زندگاني پسنديده به سر مي برد و از معصوم (عليه السّلام) رويات شده: جز عيش آخرت، عيشي وجود ندارد. (6)
اما واژه ضَنک که در آيه آمده، به معناي تنگي و دشواري در کار است. همچنين عبارت ( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي ) ( هر که از ياد من روي گرداند ) در برابر عبارت ( فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ ) ( هر که از راه هدايت من پيروي کند ) که در آيه پيشين آمده، قرار داده شده است؛ در حالي که مفهوم آيه پيشين ايجاب مي کند که گفته شود: ( وَ مَن لَم يتَّبَعَ هُدَاي َ) ( هر کس از راه هدايت من پيروي نکند )، اما خداوند متعال به جاي اين عبارت روي گرداندن از ياد خدا را متضاد آن قرار داده، تا به علت اصلي اشاره نمايد؛ بدين معنا که فراموش کردن خداوند و روي گرداندن از ياد او، علت و سبب تنگناهاي معيشتي و نابينايي در روز قيامت است و اين مقدمه اي است براي بيان اينکه به چه علت خداوند متعال، کساني را که در دنيا او را فراموش کرده اند، در آخرت فراموش مي کند. در اين آيه منظور از ياد خداوند، پيروي از دعوت و هدايت خداوند متعال است و عبارت ( فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً ) از اين رو آمده که هر کس پروردگار را فراموش کند و از ياد او غافل گردد، جز وابستگي به دنيا برايش چيزي نمي ماند و دنيا به تنها خواسته او تبديل مي شود به طوري که تمام هم و غم او رسيدگي به امور دنيا و افزايش مال و منال و کام جويي از آن خواهد شد، زيرا هر چه که از مال دنيا به دست آورد، راضي نمي شود و به دنبال افزون تر و بيشتر از آن مي رود و اين زياده خواهي حد و مرزي ندارد. پس او همواره از انچه که به دست آورده، دلتنگ و پريشان است، چرا که دلش در پي چيزهايي است که هنوز به دست نياورده و از طرفي، همواره در معرض اندوه، حزن، پريشاني و اضطراب است و ترس از اين دارد که مبادا بلايي نازل شود، يا حادثه اي اتفاق افتد و يا وقايعي همچون مرگ، بيماري، ناخوشي، حسد حسودان و مکر فريب کاران، او را از خواسته اش دور کند يا سعي و تلاش او به جايي نرسد، يا عزيزي را از دست بدهد.
اما اگر انسان، جايگاه و عظمت پروردگار را درک کند و همواره آن را به ياد داشته باشد، يقين پيدا مي کند که زندگي حقيقي او در نزد پروردگار خواهد بود. حياتي که با مرگ درنمي آميزد. ملکي که زوال و نابودي نمي پذيرد، عزت و منزلتي که ذلت و خواري بدان راه ندارد و شادماني و سرور و کرامتي که حد و حسري ندارد و پاياني بر آن متصور نيست. چنين انساني خواهد دانست که زندگي دنيا، مجازي است و حقيقي نيست. او مي داند که زندگي دنيا در سراي آخرت، متاعي بيش نخواهد بود: ( وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ )؛ (7) زندگي دنيا در آخرت متاعي بيش نيست و اگر چنين مفهومي را دريابد نفس خود به آنچه که در زندگي دنيا برايش مقدر شده، قانع مي کند و آنچه که به او رسيده، برايش کفايت مي کند بدون آنکه تنگنا و دشواري احساس کند ». (8)
خداوند متعال مي فرمايد: ( الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )؛ (9) آنان که ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا آرام گرفت، بدانيد که دل ها فقط به ياد خدا آرام مي گيرد. اين آيه شريفه خاطر نشان مي کند که انسان براي رسيدن به آرامش، چاره اي ندارد، جز آنکه دل را متوجه خداوند متعال نمايد و ياد خداست که دل را آرامش مي بخشد و از پريشاني و اضطراب نجات مي دهد. چرا که انسان در زندگي دنيا، جز رسيدن به سعادت و نعمت هدفي ندارد و جز از نزول بلا و رسيدن به سعادت، از چيزي نمي هراسد.
« از طرفي، تنها سببي که زمام همه امور خير به دست اوست و همه امور به سوي او باز مي گردد، خداوند متعال است که بالاتر از همه بندگان، قدرت مافوق از آن اوست و هرچه را که بخواهد به انجام مي رساند. او ولي و سرپرست بندگان مؤمن خويش است و پناهگاه پناه آورندگان به اوست. نفس انسان که دست خوش حوادث جهان هستي است و به دنبال پناهگاهي مطمئن مي گردد و سرگردان است و غافل از اينکه چه مي خواهد و چه برايش پيش مي آيد، تنها با ياد خداوند مي تواند به آرامش برسد.
قلب و دل همه انسان ها به ياد خدا آرامش مي يابد و از اضطراب و پريشاني دور مي شود. البته اين حقيقت درباره دل هايي صادق است که بتوان آن را « قلب » ناميد؛ يعني قلبي که بينش و آگاهي فطري خود را حفظ کرده باشد. اما دلي که از اصل و فطرت خود منحرف شود، دلي که نمي بيند و درک نمي کند، چنين دلي از ياد خدا روي گردان و از آرامش و اطمينان محروم خواهد بود؛ که خداوند مي فرمايد: ( فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ ل کِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ )؛ (10) اين گونه نيست که چشم ظاهري نابينا گردد، بلکه دل هايي که در سينه ها قرار دارد از درک حقيقت نابينا و ناتوان مي شود. و مي فرمايد ( لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا )؛
(11) آنها دل هايي دارند، اما به وسيله آن درک نمي کنند. و نيز مي فرمايد ( نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ )؛ (12) آنها خداوند را فراموش کردند، خداوند نيز آنان را از ياد برد.
عبارات آيه شريفه ( أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )؛ بيانگر مفهوم « حصر » است؛ بدين معنا که عبارت « بِذِکْرِ اللَّهِ » پيش از فعل آمده و بيانگر آن است که دل ها با هيچ چيز آرام نمي گيرد، مگر با ياد خداوند متعال چرا که او همواره غالب است و مغلوب نمي گردد. بي نياز و بخشاينده است و تنها به ياد اوست که دل آرامش مي يابد ». (13)
آثار منفي تبهکاري در عرصه اجتماعي
آيات قرآن کريم، تنها به بيان نتايج منفي تبهکاري در زندگي فردي انسان بسنده نمي کند، بلکه به بيان آثار عميق تر و گسترده تر آن مي پردازد و ثابت مي نمايد که ميان فسادانگيزي و تبهکاري انسان ها در زمين و نزول بلاياي طبيعي، بيماري ها و... رابطه مستقيم وجود دارد. بدين معنا که « حوادث و اتفاقاتي که در جهان رخ مي دهد، به نوعي با اعمال و رفتار انسان ها در ارتباط است. اگر انسان ها از خداوند اطاعت کرده و در مسير رضاي او گام بردارند، اين امر موجب نزول خير و برکت و گشوده شدن در رحمت مي گردد. اما اگر از راه بندگي خدا منحرف شوند و با نيت هاي پليد و اعمال زشت، در منجلاب گمراهي و طغيان غوطه ور گردند، در نتيجه فساد و تباهي در خشکي و دريا پديدار مي گردد و بر اثر از ميان رفتن امنيت و پديد آمدن جنگ ها و ديگر شرارت هاي حاصل از اعمال انسان، امت ها به هلاک مي رسند. از سوي ديگر، بلاها و حوادث طبيعي ويران گر مانند سيل، زلزله، صاعقه، طوفان و... به وجود خواهد آمد و خداوند متعال در قرآن کريم، سيل سرزمين عرم و طوفان نوح و صاعقه قوم ثمود و بادهاي صرصر را که بر قوم عاد نازل شد، از اين قبيل دانسته است ». (14)خداوند متعال مي فرمايد:
( لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْکَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمَالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ * ذ لِکَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجَازِي إِلاَّ الْکَفُورَ ): (15) قوم سبأ در زيستگاه خود، نشانه ها [ و نعمت ها ] يي داشتند: دو باغ بزرگ در چپ و راست. از روزي خداوند بخوريد و سپاس گذاري کندي که سرزميني خوش آب و هوا و پروردگاري بخشاينده داريد. اما آنها از اطاعت خدا سرباز زدند. پس سيلي بنيان کن بر آنها روانه کرديم و آن دو باغ سرسبز را به باغ هايي با ميوه هاي تلخ و نارس و اندکي خار و خاشاک تبديل کرديم. به سبب کفران نعمت، آنها را اين گونه جزا داديم. آيا ناسپاسان را جزايي ديگر بايد؟
و درباره قوم نوح (عليه السّلام) مي فرمايد:
( مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَاراً ): (16) بر اثر خطاها و گناهانشان، غرق گرديدند و وارد آتش شدند و ياوري جز خداوند نيافتند.
و در جايي ديگر مي فرمايد:
( وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ ): (17) ما قوم ثمود را هدايت کرديم، اما آنها نابينايي و گمراهي را بر هدايت ترجيح دادند و عذاب خوار کننده به صورت صاعقه بر آنان نازل شد، بر اثر کارهايي که انجام مي دادند.
موارد ديگري هم وجود دارد که قرآن کريم به آنها اشاره کرده است اما شايد فراگيرترين آيه اي که بر اين واقعيت دلالت دارد آيه اي است که مي فرمايد:
( ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ ): (18) فساد و تباهي در خشکي و دريا پديدار گشت، به خاطر آنچه که مردم انجام دادند.
ظاهر اين آيه شريف به زمان معين يا مکان خاصي اشاره ندارد و به صورت کلي بيان شده است. منظور از خشکي و دريا که در آيه آمده، سراسر کره زمين است و منظور از پديدار شدن فساد، مصيبت ها و بلاهايي است که در زمين به وجود مي آيد؛ مانند زلزله، خشک سالي و عدم نزول باران، بيماري هاي واگير، جنگ ها و تهاجم ها و از ميان رفتن امنيت و هر چيزي که نظام طبيعي و روند عادي زندگي را بر هم زند، خواه بر اثر اعمال ارادي عده اي از انسان ها باشد يا نباشد که در هر صورت نوعي فساد در خشکي يا درياست که روند زندگي انسان را خدشه دار مي کند. عبارت ( بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ ) نيز به معناي اعمال و کارهايي است که انسان ها انجام مي دهند، مانند شرک ورزيدن و معصيت کردن. (19)
در آيه ديگري نيز به همين مفهوم اشاره شده است؛ آنجا که خداوند متعال مي فرمايد: ( وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَنْ کَثِيرٍ ): (20) هر مصيبت و بلايي که به شما رسد، بر اثر کارهايي است که انجام مي دهيد [ و در عين حال ] خداوند، بسياري از آنها را نيز مي بخشايد و عفو مي کند.
« نوع بيان اين آيه، اجتماعي است و کل جامعه را مورد خطاب قرار مي دهد؛ يعني خطاب هاي جزئي مورد نظر آيه نبوده است. لازمه ي اين امر، آن است که منظور از مصيبت که در آيه آمده است، مصيبت ها و بلاهاي عمومي مانند قحطي و خشک سالي، گراني، بيماري، زلزله و... است بدين ترتيب آيه بيان مي کند که مصيبت ها و بلاهايي که بر جامعه شما نازل مي شود، به دليل معصيت و نافرماني خداوند است. از اين آيه نتيجه مي گيريم که: اولاً: بيان آيه متوجه همه مردم اعم از مؤمنان و کافران است؛ زيرا نحوه ي بيان آيه بعدي چنين مفهومي را القا مي کند؛ ثانياً: منظور از « ما کسبت أيديکم » گناهان و معصيت هاست و نه همه اعمال؛ ثالثاً: مصيبت هايي که بر انسان نازل مي شود، آثار دنيوي اعمال او هستند، چرا که ميان آن بلاها و اعمال انسان رابطه وجود دارد و اين غير از کفر اخروي اعمال است ». (21)
بنابراين اگر جامعه در رذيلت ها و گناهان غوطه ور شده و از مسيري که خداوند بر اساس فطرت در وجود او ترسيم کرده و درباره آن مي فرمايد ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ): (22) به سوي آيين پاک خداوندي رو کن. فطرت خداوندي که انسان ها را بر مبناي همان فطرت آفريده و در آفرينش خداوند، تغيير و دگرگوني راه ندارد، خارج شود. خداوند نيز افراد جامعه را به کيفر گناهان دچار مي کند و در نتيجه هلاک و نابودي آنان را موجب مي شود که خداوند مي فرمايد:
( أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ کَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثَاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ مَا کَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ ): (23) آيا روي زمين سير نمي کنند، تا سرانجام پيشينيان را مشاهده کنند؟ همان ها که در روي زمين قدرت و شکوه بيشتري [ از شما ] داشتند، اما خداوند آنها را به سبب گناهانشان مؤاخذه کرد و کيفر داد و کسي هم نتوانست آنان را از [ خشم و عذاب ] خدا در امان دارد.
خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً ): (24) و هرگاه بخواهيم اهل يک آبادي را هلاک گردانيم، رفاه زدگان آن را فرمان مي دهيم که به فساد و تباهي روي آورند، سپس وعده [ پروردگارت ] متحقق مي شود و آنان را محو و نابود مي گردانيم.
و نيز مي فرمايد:
( ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَ يُؤْمِنُونَ ): (25) سپس پيامبران خود را پي در پي مبعوث کرديم، اما هر امتي که پيامبري بر آنان برانگيخته شد، او را تکذيب کردند و ما نيز آنان را يکي پس از ديگري هلاک نموديم، آن چنان که جز نامي از آنها باقي نماند. نابود باد [ از رحمت خدا ] هر آن کس که ايمان نمي آورد.
و اين از سنت هاي الهي است که قرآن کريم در موارد متعدد، بدان اشاره فرموده و تأکيد کرده است که در اين سنت الهي تغيير و تحول راه ندارد. آنجا که مي فرمايد:
( وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَکُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً * اسْتِکْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّيِّئِ وَ لاَ يَحِيقُ الْمَکْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً ): (26) به خداوند سوگند ياد کردند که اگر پيامبري بيم دهنده بر ما مبعوث شود هدايت يافته ترين امت ها خواهيم بود؛ اما هنگامي که پيامبري بر ايشان آمد، جز تنفر و دوري، حاصلي در برنداشت. آنها اين کار را از روي تکبر و خودبزرگ بيني در روي زمين انجام دادند و فريب و نيرنگ به کار بستند، اما فريب و مکر، جز به صاحب آن به کسي زيان نمي رساند. آيا [ پس از اين کارها ] آنها توقع دارند که سرنوشتي جز سرنوشت امت هاي پيشين پيدا کنند؟ حال آنکه سنت الهي [ در نابودي کافران ] تبديل و تغيير نمي يابد.
در روايات و احاديث بسياري نيز بر اين حقيقت قرآني تأکيد شده که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
1- حضرت امام باقر (عليه السّلام) به نقل از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پنج چيز است که هرگاه آن را مشاهده کرديد، از آن به خدا پناه ببريد: اول آنکه در هيچ قومي فحشاي آشکار پديد نمي آيد، مگر آنکه گرفتار طاعون و بيماري هايي مي شوند که درگذشتگان سابقه نداشته است. دوم آنکه هيچ قومي کم فروشي نمي کند؛ مگر آنکه به خشک سالي و بدبختي معيشت و ظلم سلطان گرفتار مي آيند. سوم آنکه هيچ قومي از دادن زکات خودداري نمي کند، مگر آنکه باران آسماني از آنها دريغ مي شود و اگر به خاطر چهارپايان نبود، هرگز باران بر آنها نمي باريد. چهارم آنکه هيچ گروهي پيمان خدا و رسول خدا را نقض نمي کنند، مگر آنکه خداوند دشمن را بر آنها مسلط مي کند، تا اموالشان را به غارت برد. پنجم آنکه هيچ قومي در داوري هاي خود حکم خداوند را رها نمي کنند، مگر آنکه کيفر آنان را ميان خودشان قرار مي دهد ».
« فحشا به معناي زنا و سختي معيشت، به معناي خشک سالي و قحطي است (27) ».
مازندراني در کتاب شرح اصول کافي در ذيل اين حديث آورده است:
« گناه اول که موجب ضايع شدن ابزار توليد مثل است، با طاعون کيفر داده مي شود که قطع نسل را در پي دارد. گناه دوم که به اميد افزايش روزي و مال انجام مي شود، با قحطي و تنگ دستي و ظلم پادشاه در گرفتن اموال کيفر داده مي شود.
گناه سوم که خودداري از دادن حقي است که خداوند در کشت و زرع به وسيله آب به انسان داده است، با عدم نزول باران از آسمان متناسب است. چهارمين گناه دوري از عدالت و حاکم عادل است، با تسلط دشمن و غارت اموال توسط او کيفر داده مي شود و پنجمين گناه، که با دوري از احکام خداوند و شريعت او همراه است، با ايجاد ظلم در ميان مردم و غلبه عده اي از آنها بر عده ديگر کيفر داده مي شود و اين حديث نشان مي دهد که چنين گناهاني تأثير بزرگي در نازل شدن اين بلاها و معصيت ها دارند، چرا که اهل معصيت با اصرار بر گناه و بي تفاوتي در برابر آن خود را مستحق خشم و عذاب خداوند نموده اند. عبارت « اگر به خاطر چهارپايان نبود، باران نمي باريد » نشان مي دهد که وجود حيوانات رحمتي است بر آدميان و موجب نزول فيض و برکت الهي مي شود؛ زيرا ادامه حيات چهارپايان به آب و علف بستگي دارد و آن هم در گرو بارش باران از آسمان است از آنجا که به دليل رعايت حال چهارپايان و ادامه حيات آنها باران مي بارد، آدميان نيز از آن بهره مند مي شوند؛ همچنان که در حکايت طلب باران کردن مورچه از قول او آمده است: « پروردگارا! ما را براي گناهان بني آدم مواخذه مکن ». پس همانگونه که خشم و عذاب خداوند که بر اثر تبهکاري بدکاران، نيکوکاران را نيز در برمي گيرد، رحمت خداوند که بر ضعيفان و نيکان نازل مي شود، بدکاران را نيز شامل مي گردد.
چه بسا، منظور از « عهد الهي » که در حديث آمده است، پيمان ياري امام بر حق و پيروان او باشد، چرا که اين کار موجب گسترش عدل و داد و حفظ اموال و جان ها و کوتاه شدن دست دشمنان مي شود. پس نقض اين پيمان و دست کشيدن از امام سبب سلطه يافتن پادشاه ظالم و ريخته شدن خون ها و به غارت رفتن اموال توسط او خواهد شد. همچنان که امروز در جاي جاي کره زمين مشاهده مي کنيم.
« از طرفي چه بسا مراد از قرار گرفتن عذاب در ميان خود مردم، سلطه يافتن گروهي بر گروه ديگر و سرکشي و طغيان آنها و همکاري و همراهي در ظلم و ستم بر ديگران باشد ». (28)
2- از حضرت امام صادق (عليه السّلام) نقل شده که فرمودند:
« هرگاه چهار چيز در ميان مردم رواج يابد، چهار بلا ظاهر مي شود: اگر زنا و فحشا رايج شود، زلزله مي آيد. اگر ظلم و جور رواج يابد، نزول باران متوقف مي شود. هرگاه پيمان شکني رايج شود، مشرکان بر مسلمانان تسلط مي يابند و هرگاه مردم از دادن زکات خودداري کنند، فقر و نيازمندي پديد مي آيد ». (29)
3- از حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) نقل شده که فرمودند:
« گناهاني که نعمت ها را تغيير مي دهند [ و باز مي گيرند ] عبارتند از: ظلم و ستم بر مردم، دست برداشتن از عادت هاي نيک و کارهاي پسنديده، کفران نعمت و شکر بر نعمت ها که خداوند عزوجل مي فرمايد: ( إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ): (30) خداوند آنچه را بر قومي مقرر فرموده [ باز نمي گيرد و ] تغيير نمي دهد، مگر آنکه خود، آن را تغيير دهند.
گناهاني که دشواري بر انسان پديد مي آورد، عبارتند از: تعدي و تکبر بر مردم و استهزا و مسخره کردن ديگران.
گناهاني که موجب نزول بلا و مصيبت مي شوند، عبارتند از: کمک نکردن به درماندگان و به فرياد آنان نرسيدن، ياري نکردن مظلوم و ترک امر به معروف و نهي از منکر.
گناهاني که موجب غلبه دشمنان مي شود، عبارتند از: ظلم کردن آشکار، ظاهر کردن فسق و فجور، مجاز دانستن کارهاي حرام، طغيان و سرکشي انسان هاي نيکوکار و پيروي از بدکاران. گناهاني که موجب فنا و نابودي زودرس مي گردد، عبارتند از: ترک صله رحم، سوگند ناروا، سخن دروغ، زنا، راهزني در سرزمين مسلمانان و ادعاي امامت دروغين گناهاني که موجب توقف نزول باران مي شوند، عبارتند از: ظلم کردن قاضيان در قضاوت، گواهي و شهادت دروغ، کتمان شهادت، خودداري از دادن زکات و قرض و امانت، سنگ دلي در برابر فقيران و تهيدستان، ستم بر يتيمان و بيوه زنان و نااميد کردن سائل و بازگرداندن او به هنگام شب ». (31)
سپس امام (عليه السّلام) با اشاره به برخي از آثار فردي گناهان مي فرمايند:
« گناهاني که موجب عدم استجابت دعا مي گردند، عبارتند از: آرزوهاي ناروا، بدطينتي، دورويي با برادران مؤمن، به تأخير انداختن نمازهاي واجب چندان که وقت آن بگذرد، دورشدن از خداوند متعال در اثر ترک صدقه و خيرات و به کاربردن الفاظ رکيک و فحش در کلام.
گناهاني که اميد انسان را قطع مي کند، عبارتند از: نااميدي از درگاه خداوند، يأس از رحمت خدا، اعتماد و تکيه کردن بر غير خدا و نادرست پنداشتن وعده هاي خداوند عزوجل.
گناهاني که پرده [ حيا و متانت ] را مي درد، عبارتند از:
قرض گرفتن با نيت پس ندادن آن، زياده روي در هزينه کردن مال براي کارهاي بيهوده، بخل ورزيدن بر اهل و عيال و نزديکان، کج خلقي، کم صبري، تنبلي و رنجاندن ديگران و تحقير کردن دين داران.
گناهاني که موجب پشيماني طولاني مي شود، عبارتند از: قتل نفس که خداوند آن را تحريم کرده و در اين باره فرموده است ( وَ لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ ): (32) قتل نفس نکنيد که خداوند آن را حرام کرده است و در بيان داستان قابيل که پس از کشتن هابيل از دفن او عاجز بود، مي فرمايد: ( فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ): (33) و از جمله پشيمانان گرديد. ترک رابطه خويشاوندي تا آن جا که به قطع آن بينجامد، به تأخير انداختن نماز تا آنجا که وقت آن بگذرد، خودداري از وصيت کردن و جبران مظالم و عدم پرداخت زکات تا زماني که مرگ فرا رسيد و زبان بند آيد.
گناهاني که بهره و نصيب انسان را از بين مي برد، عبارتند از: اظهار فقر و تهيدستي، خوابيدن در ثلث اول شب و خوابيدن در هنگام نماز صبح، حقير شمردن نعمت هاي خداوند و شکايت بردن به پيشگاه او.
اما گناهاني که پرده ي عصمت را مي درد، عبارتند از: شراب خواري، قمار، پرداختن به کارهاي لغو و بيهوده که موجب خنده ديگران شود، برشمردن عيوب مردم و همنشيني با اهل شک و تهمت ». (34)
پينوشتها:
1- ليل ( 92): 8-11.
2- طه ( 20 ): 124-127.
3- زخرف ( 43 ): 32.
4- اعراف ( 7): 10.
5- الحاقه ( 69 ): 21.
6- المفردات في غريب القران، ماده « عيش ».
7- رعد ( 13 ): 26.
8- الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص224.
9- رعد ( 13 )، 28.
10- حج ( 22 ): 46.
11- اعراف ( 7 ): 179.
12- توبه ( 9 ): 67.
13- الميزان في تفسير القرآن، ج 11، ص355.
14- همان، ج 2، ص181، با تصرف.
15- سبأ ( 34 ): 15-17.
16- نوح ( 71 ): 35.
17- فصلت ( 41 ): 17.
18- روم ( 30 ): 41.
19- الميزان في التفسير القرآن، ج16، ص 195.
20- شوري ( 42 ):30.
21- الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص 59.
22- روم ( 30 )، 30.
23- مؤمن (40 ): 21.
24- اسراء ( 17): 16.
25- مؤمنون ( 23): 44.
26- فاطر ( 35 ): 42-43.
27- علامه مجلسي، مرآت العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج 11، ص70، انتشارات اسلامي.
28- محمد صالح مازندراني، شرح جامع الاصول الکافي، ج1، ص 30، انتشارات اسلامي.
29- الاصول من الکافي، کتاب ايمان و کفر، ج2، ص 448، باب تفسير گناهان، حديث 3.
30- رعد ( 13 ): 11.
31- معاني الاخبار، ص270، حديث 2 ( به نقل از: البرهان في تفسير القرآن، ج6، ص162 ).
32- اسراء ( 17 ): 33.
33- مائده (5): 31.
34- معاني الاخبار، ص 270، حديث 2 ( به نقل از: البرهان في التفسير القرآن، ج6، ص162 ).
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}